تحمل کن که باید دل بریدن را بلد باشی
ببینی، بو کنی، اما نچیدن را بلد باشی
سر از سجاده بردار ای دل ساده! چه میگویی
رقم زد تا فقط در خون تپیدن را بلد باشی
کسی از پشت سر راحت تو را خنجر نخواهد زد
اگر بر روی خود خنجر کشیدن را بلد باشی
اگر آیینگی کردن مرام توست ، مجبوری
که از ناباوران ناحق شنیدن را بلد باشی
رهایی در خیابان سنگ خواهد خورد ، قانع باش
به اینکه در قفس راز پریدن را بلد باشی
گرفتم پرده از روی معما هم کنار افتاد
چه باک از خوب و بد وقتی ندیدن را بلد باشی
نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۱ساعت 21:25  نویسنده آرش
برچسب : نویسنده : rahgozarkocheha بازدید : 84